دست کم حرف بزن، شکوه بیاور به زبان
گله های تو ز من تا به کی از من پنهان؟
تا به کی پاسخ بی معرفتی هایم : صبر
من از این صبر و سکوتت نگرانم نگران
نگرانم که مگر سر برسد روز جزا
نکند شکوه کنی پیش خداوند جهان
همه فریاد کشِ قهر عزیزان خود اند
من زبانم ولی از مهر تو آمد به فغان
به همان دل که شکستم ز تو سوگند، شکست
دلم از سنگ دلی های خودم صد چندان
سر سجاده چرا باز دعایم کردی
نیستم لایق مهر تو... به این وقت اذان