باز مگذار این ستاره کهکشان را گم کند
مشهدت این قبله ی هفت آسمان را گم کند
همچنان بالای گنبد باد پرچم دار توست
تا مبادا این کبوتر آشیان را گم کند
باز هم ناقوس دارد نامنظم می زند
ساعت صحن تو حق دارد زمان را گم کند
عقل را و عشق را گم کرده ام در صحن ها
در شلوغی گاه مادر،کودکان را گم کند
روی دوش جمع با قصد زیارت آمده
خوش به حال آنکه در صحن تو جان را گم کند
هرکه پیدا کرد در هنگامه ی عالم تو را
تا تو را دارد چه غم گر دیگران را گم کند