نامه هایت سختی دوریت را آسان نکرد
آن خطا را سعی کاغذ پاره ها جبران نکرد
من دلم خوش بود شاید "صبر" تسکینم دهد
این دوای تلخ هم درد مرا درمان نکرد
هرچه کوشیدم نفهمی حال و روزم را نشد
باز رازم را ، نگاه نابلد پنهان نکرد
در دلم سرکوب کردی انقلابی تازه را
آنچه با من کرده ای تو، شاه با ایران نکرد!
عشق را "او" مایه ی آرامش جان آفرید
گرچه کاری غیر ناآرامی انسان نکرد
می خواستم اولین کسی باشم که تو دارچین نظر میگذارم .
به جمع همسنگران بلاگی خوش آمدی
ایشالا هر روز به روز باشی !
والله حفیظُ علیهم .